//= $monet ?>
چه عکاس گستاخی، پاپاراتزی لعنتی. از بالکن وارد شد و تقریباً لنز را در خرخر جوجه گذاشت. و او آنجا دراز کشیده است و فکر می کند: "چرا شوهرم حرف نمی زند؟ شاید این یک شوخی است. و شوهر هم همین فکر را در مورد او می کند و او حتی سخت تر به الاغ او می کوبد! و اینگونه بود که آنها یک زوج را درگیر کردند. لعنتی، باید پرده ها را ببندیم!
شما حق دارید آن را بمکید! پلیس جوان شلخته را دستگیر و بازجویی کرد. این راهی بود که همه بازجویی ها را انجام می دادند. کوچولوهای خیس از خوشحالی ناله می کردند.